امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

شیرینی زندگی ما

اینجا هوا برای از تو نوشتن کم است

1391/6/21 2:30
نویسنده : مامان،بابا
206 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم! این شب شاید آخرین شبی باشد که نفس تو به من بسته است ، پس گوش کن می خواهم از صبوری کسی برایت بگویم که این نه ماه، هر روز و هر شب به اندازه من به فکر تو بوده است.کسی که برای راحتی و آسایش من و تو، راحتی خود را فدا کرد، چه روزهایی که با زبان روزه، وقتی کلید را به در می انداخت به جای پهن بودن سفره افطار، با خانه ای ساکت و تاریک روبرو می شد. کسی که هر روز بعد از کار، با وجود خستگی یک ساعتی را همراه با من قدم می زد. کسی که هر روز با دستی پر به خانه می آمد تا تو خوب رشد کنی. کسی که در این نه ماه توانش را ده برابر کرد تا وقتی تو به دنیا می آیی من و تو آسایش بیشتری داشته باشیم، بدون هیچ گله و شکایتی. کسی که این اواخر با هر درد من که نشان از نزدیکی ورود تو دارد، چشمانش پر از نگرانی می شد. کسی که صبورانه این نه ماه رفتارهایم، کج خلقی هایم، نبودن هایم، خستگی هایم و دردهایم را تحمل کرد و دم بر نزد.

پسرم! اینها را گفتم تا وقتی به دنیا آمدی، با چشمهایت از او تشکر کنی و بدانی گر چه این نه ماه با من همراه بودی، ولی نفس هر دومان بسته به او بود. می دانی که چه کسی را می گویم؟ پدرت را می گویم کسی که این دوران اولین جمله هر مکالمه مان این بود: " حال پسر بابا چه طوره ؟"

پسرم! دوست دارم اولین کلمه زندگی ات "بابا" باشد تا خستگی هایی این دوران پر تنشش از روی دوشش برداشته شود.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان آمیتیس
21 شهریور 91 2:39
سلام دوست خوبم‏. آمیتیس تو مسابقه رویای زیبا شرکت کرده... میشه لطف کنید به این لینک برید و به دخترم رای بدین؟ ‏lavashak.niniweblog.com/post36.php کد13 آمیتیس