یادمان نرود...
این وبلاگ را برای این ساختیم تا خاطرات روزهای پسرمان باشد، تا یادمان نرود چه روزی اولین بار غلت زد، چه روزی اولین بار نشست و چه روزی اولین بار به حرف آمد و ....
ولی روزمرگی های زندگی نمی خواهد این اجازه را به ما بدهد و کاش در این جدال ما پیروز شویم بر ثبت این رویدادها.
پسرم در این ماه درست در 5ماه و 14 روزگی اش بدون کمک نشست، البته هنوز اول راه است و نیاز به حمایت بسیار دارد.
و اولین گام هایش را در خانه جدید، بر روی زمین پهناور خدا گذاشت. امیرحسین در آستانه ورود به هفت ماهگی در تلاش است تا با کمک روروئک، قدرت عظیم قدم برداشتن را بیاموزد.
و چیزی که دیشب در نوشتن این مطلب مصممان کرد، اولین غلت امیرحسین در حالتی که بر روی دستانش بود به پشت بود. همیشه وقتی خوابیده بود غلت زدن برایش عادی بود ولی حرکت دیشبش کاملا جالب بود.
پسرم چقدر زود بزرگ می شود، کاش دستانمان بتواند تا ابد یاریگر دست های مهربانت باشد. دوستت داریم.