امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

شیرینی زندگی ما

کلمات

1392/9/5 16:21
نویسنده : مامان،بابا
187 بازدید
اشتراک گذاری

چند وقتی است که دوباره سرماخوردگی توی خونه ما راه پیدا کرده، و یک ماهی هست که درگیرش هستیم. امیدوارم زودتر دست از سر ما برداره و بره خونه خودشون.لبخند

وقتی امیرحسین رو برای سرماخوردگی اش بردیم دکتر، ازمون در مورد روند رشدش پرسید و گفت الان باید حدود یک، دو کلمه حرف بزنه و من فکر کردم که واقعا در اتمام 14 ماهگی امیرحسین چند کلمه بر زبان می یاره و این شد سرآغاز این پست من.

کلمات امیرحسین عبارتند از:

بابا، ماما، آبه، داغ، جوجو، دَ دَ، الو ، بده، دو( یک رو بلد نیست فعلا)، شی( یعنی شیر)،عم( عمه)، ممّد( محمد)،من، جیز، تاتا ابازی( تاب تاب عباسی)، گل( وقتی با توپ بازی می کنه مدام می گه گل)،

و وقتی هم چیزی رو می خواد می گه " من بده ه ه "

و من فکر می کنم این کلمات برای پسرم که من و پدرش خیلی کم باهاش حرف می زنیم روند خوبی هست.

پیوست 1: دو دندان جدید در دهان امیرحسین روییده است که به گمانم دندان آسیاب است ولی این که کدام آسیاب است رو نمی دونم. یکی در فک بالا و دیگری دقیقا  مقابلش در فک پایین. مدتی است که احساس می کردم دندان های امیرحسین داره کدر می شه و این دلیل این شد که باباش براش خمیردندان بخره. البته قبلا مسواک داشته بود و هر از چند گاهی دندون های آقا رو تمیز می کردیم ولی دیگه قصد داریم هر شب این کارو بکنیم تا خدایی نکرده دندون هاش کدر نشه.

پیوست 2: برای حفاظت از سیم های تی وی و خودش، جلوی اون یه میز گذاشته بودیم و خوشحال بودیم که امیرحسین کاری نمی تونه بکنه ولی تقریبا از دو هفته پیش به راحتی می ره روش و میاد پایین. قبلا می تونست از مبل و تخت بالا و پایین بره ولی از میز می ترسید و وقتی بابام روی میز می ذاشتش از ترس تکون هم نمی خورد و حالا..

پیوست 3: یک تشکر ویژه از مادرجون( مادربزرگ من) برای خرید این لباس زیبا برای پسری( البته مال قبلا بوده و الان اندازش شده)

چه پسر آقایی داریم ما

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

فتحیه
6 آذر 92 8:57
عزیززززم. آخه تو که یه پارچه آقا شدییی
الهام(مامان اميرحسين)
9 آذر 92 6:28
الههههي واقعا آقاست! الهام جون تورو خدا مواظب تي وي باشين!! از دست اين بچه ها!
مامانی(مامان الهام)
16 آذر 92 23:34
مامانش راست میگه منم میز بزرگ عسلی را جلو تی وی گذاشته بودم یکهو متوجه شدم که امیرجان بالای میز رفته. درست یکهفته پیش بود که روی میز میترسید و میخواست برش داریم. به نظرم این امیرم یک امیر واقعی میخواهد بشه خیلی شجاع میشه از آسمان خراش می پره چتر باز میشه!
آقاجونش
16 آذر 92 23:43
علی رغم شیطونیای نوه گلم که رو پاش بند نمیشه یادم اومد شعر ترکی روزای کودکی خودم را برایش بخوانم و با تعجب دیدم گوش میکنه و از این کار لذت می برد یعنی این وروجک ترکی هم بلده ! اگه خواستید برای شما هم میگم چی خوندم: گدیم گوروم بیر تلده قوت یاتوب مین بیر ایچی قوریوغوسته بید یاتوب قرقاسان ؟ جوجه؟ اینجا امیر باید میگفت قرقا. یا جوجه. بیشتر پاسخ جوجو را می پسندید در این صورت ما باید پشت کمرش را مثل جوجه نوک می زدیم و اونم از این کار می خندید و لذت می برد
عمه جوووووووووونش
17 آذر 92 11:35
وووووییییییی عشق عمه روز به روز آقاتر میشهههه
الهام(مامان اميرحسين)
29 آذر 92 16:39
دو قدم مانده به رقصیدن برف یک نفس مانده به سرما و به یخ چشم در چشم زمستانی دگر تحفه ای یافت نکردم که کنم هدیه تان یک سبد عاطفه دارم همه تقدیم شما یلدات مبارک گلم
الهام(مامان اميرحسين)
15 دی 92 15:38
BoOss♥ ♥BoOss♥…..♥BoOss♥ ♥BoOss♥..........♥BoOss♥ ♥BoOss♥.......♥BoOss♥ ♥BoOss♥..♥BoOss♥ ♥BoOss♥♥BoOss* ♥BoOss♥……..♥BoOss♥ ♥BoOss♥............♥BoOss♥ ♥BoOss♥..………♥BoOss♥ ♥BoOss♥………♥BoOss♥ ♥BoOss♥♥BoOss♥ .............♥BoOss♥ ....♥BoOss♥....♥BoOss♥ ...♥BoOss♥........♥BoOss♥ ..♥BoOss♥..........♥BoOss♥ .♥BoOss♥...........♥BoOss♥ ...♥BoOss♥…...♥BoOss♥ ....♥BoOss♥....♥BoOss♥ .............♥BoOss♥ .............♥BoOss♥ ....♥BoOss♥....♥BoOss♥ ...♥BoOss♥........♥BoOss♥ ..♥BoOss♥..........♥BoOss♥ .♥BoOss♥...........♥BoOss♥ ...♥BoOss♥…...♥BoOss♥ ....♥BoOss♥....♥BoOss♥ .............♥BoOss♥ .........♥BoOss♥ ...♥BoOss♥...♥BoOss♥ .♥BoOss♥.......♥BoOss♥ ...♥BoOss♥......♥BoOss♥ ......♥BoOss♥ ...........♥BoOss♥ ♥BoOss♥......*BoOss♥ .♥BoOss♥…....♥BoOss♥ ...♥BoOss♥...*BoOss