سفر
بلاخره این امتحان های من هم به اتمام رسید، مامانم سه روز اول پیشمون بود و امیرحسین رو نگه داشت ولی روز آخر حمتش افتاد با زنعموم. به هرحال همه کمک کردن تا این روزهای سخت و خسته کننده تموم شه و حالا باید ببینم نتیجه چی می شه. فردا( در واقع همین امروز، چون الان ساعت 3:20 شبه)قراره امیرحسین برای اولین بار به شهر پدرش(مشهد) سفر کنه و بعد از حدود 6 ماه مامان بزرگ و بابابزرگ و عمه و عمو هاشو ببینه. خاطرات این سفر رو حتما ثبت خواهم کرد. امیدوارم سفر خوبی باشه و خستگی این ماه اخیر رو از تن هر سه تامون در بیاره. اگر خدا قبول کنه نائب الزیاره همه خواهیم بود. ...