امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

شیرینی زندگی ما

بدون عنوان

1391/10/4 0:56
نویسنده : مامان،بابا
222 بازدید
اشتراک گذاری

مدت ها بود که دل و دماغ نوشتن نداشتم. آخه امیرحسین بدجوری مریض بود. کارم همش بردن از این دکتر به اون دکتر بود. تا اینکه چند وقته شکر خدا بهتر شده. فقط چیزی که این چند هفته هنوز آزارم می ده این است که اصلا وزن نگرفته،نمی دونم به خاطر داروهاشه یا به خاطر شیطونی که روزا شیر نمی خوره و به زور می تونم چند قطره بهش بدم.

پیوست :

1. پسرم، می خواد زود شروع کنه به مستقل شدن و اولین تلاش هاشو برای نشستن می کنه. ولی به سفارش آقای دکترش فعلا اصلا نمی گذاریم تا بشینه، چون براش زوده باید 5 ماهش تموم شه بعدا.

2. چند وقته شدیدا پستونک دوست داره و دلش می خواد همش پستونک بخوره. من هم خیلی از این قضیه ناراحتم. نمی دونم چه کار کنم. بعضیا می گن شاید برای دندونش باشه که دوست داره پستونک بخورهناراحت

3.از وقتی موهای سرشو زدیم. جلوش کامل در آمده ولی عقب موهاش هیچی. اینم یک مدل جدیده دیگه

4. یک لکه قرمز روی سرش بود، که کم کم داره محو می شه.پزشک ها بهش خال دوران کودکی و من بهش بوس فرشته ها می گم. موقعی که پسرم داشته وارد زمین می شده، فرشته ها یک بوس جانانه از سرش می کنن.

5. عروسک تویتی پسرم دیروز پاره شد. از بس این عروسک رو دوست داره همش دستمونه. تا می بیندش گل از روش باز می شه.

6. شدیدا آب از دهنش می یاد که مجبورم پیش بند ببندم که لباساش خیس نشه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

فتحیه
8 دی 91 20:48
وای، عزیزم. چقدر یه دفعه انگار بزرگ شده. قربونت بشم عسل خاله. می‌دونستی که خیلی‌ عزیزی؟


بله می دونستم که عزیزم! زود بیا منو ببین. وگرنه بزرگ می شم ها