مسافرت کاری
امیرحسین آقا دیروز، توی یک هوای سرد مجبور شد تا به کاشان برود. البته این اجبار برای این بود که من مجبور بودم برای یک مصاحبه کاری برای استخدام هئیت علمی به دانشگاه کاشان بروم. قرار این مصاحبه هم ساعت 8 صبح بود.
فقط تنها خوبی ایش این بود که چون من و امیرحسین هم چنان قم خونه مامان بزرگ هستیم و هنوز نرفتیم تهران، مسیر کوتاهتر شد. صبح خیلی زود من و مامان بزرگ و بابابزرگ به مقصد کاشان حرکت کردیم،(بابایی، تهران بود و سرکار) شما رو هم حسابی پوشوندیم تا سرما نخوری، هوا آن قدر سرد بود که توی اتوبان، درجه آب بالا نمی رفت وماشین گرم نمی شد. صبحانه هم تو راه خوردیم. شما تا خود دانشگاه خواب بودی. ولی اونجا من که رفتم توی دانشگاه، شما بیدار شدی تا برگردم تقریبا یک ساعتی شد. ولی دوباره تو راه برگشت خوابت برد. یعنی در واقع هر وقت ماشین در حال حرکت بود شما خواب بودی.
کل زمان این مسافرت کاری از 6 صبح تا 10 صبح بیشتر طول نکشید. امیدوارم زیاد مجبور نشی از این مصاحبه های کاری بری.
پیوست:
یک تشکر هم از زن عمو زکیه و عمو کیومرث( عموی مامان) به خاطر لباس خیلی قشنگی که برای امیرحسین خریده بودن. دستتون درد نکنه. اینم عکس امیر حسین توی این لباس زیبا و لبخند تشکر آمیزش در حین خواب.