آب و آتش
بلاخره بعد از مدت ها یه پارک با امیرحسین رفتیم. پارکی که فکر کنم مورد علاقه خیلی از بچه ها باشه، حداقل پسر من که خیلی خوشش آمده بود، اول که با تعجب به همه نگاه می کرد و دست و پا می زد ولی بعد از یک مدتی با باباش رفتن آب بازی و دیگه این جا اوج هیجان بود براش. درست نزدیک یکی از فواره ها بودن و وقتی آب باز می شد می خورد به صورت امیرحسین. نکته مهم این بود که برای امیرحسین لباس آورده بودم ولی بیشتر از این که پسرم خیس بشه، باباش خیس شد و لباسی هم نداشت.
شیوه بازی به صورت عکس زیر بود، بیشتر امیرحسین هواپیما بازی توی یک هوای بارونی انجام می داد
این هم پسر ما بعد از یک بازی درست حسابی، در حالی که خستگی امانش رو بریده بود.
همه چیز خوب بود فقط نتیجه این پارک رفتن این بود که امیرحسین وقتی وارد خونه شد، از خواب بیدار شد و تا ساعت 3:30 نگذاشت من هم بخوابم.