امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

شیرینی زندگی ما

تعطیلات سال 93

1393/1/19 22:38
نویسنده : مامان،بابا
211 بازدید
اشتراک گذاری

امسال، دید و بازدید ها برای امیرحسین جذاب تر از پارسال بود، بزرگ تر و کنجکاوتر شده بود و البته شیطنت هایش بسیار بیشتر.

دید و بازدید از خانه مادربزرگ من شروع شد و به خونه خاله ها و دایی های من و یکی از عمه هام ختم شد. و نکته جالب اکثر این بازدیدها، فراهم کردن قابلمه برای بازی امیرحسین بود، به طوری که تقریبا در تمام خونه ها اولین چیزی که برای امیرحسین آماده می کردن قابلمه بود.

خانه خاله بزرگم برای امیرحسین جالب تر از بقیه جاها بود و علت آن هم شمع هایی بود که در سفره هفت سین آنها وجود داشت. انگشتش رو مدام نزدیک شمع ها می کرد و با تمام وجود می گفت : "داغغغه". و سعی می کرد با فوت کردن خاموشش کنه.


علاوه بر دید و بازدید، کلی مهمونی هم به کمک امیرحسین برگزار شد، البته تو خونه مامان منلبخند

یک مهمونی شامل عمه هام و مامان بزرگم، یه مهمونی هم شامل خاله ها و دایی هام. و البته یک سفر ویژه یک روزه با حضور عموهام.

به علت حضور عموی بزرگم و خانوادش که مهمون مخصوص عید امسال بودن، یه سفر یک روزه به کاشان انجام شد که امیرحسین برای بار سوم در کاشان حضور یافت. البته دو بار قبل تنها محدود به دانشگاه کاشان بود و این دفعه جاهای دیدنی کاشان توسط گل پسرمون رویت شد.

اولین جا، حمام فین کاشان بود، که آبهای آن دوست داشتنی ترین چیز برای امیرحسین بود.

 

 و آخرین جا شهر زیرزمینی نوش آباد بود، که البته به من خیلی سخت گذشت، زیر زمین در ارتفاع 6 متری فقط بغل من بودی و به مدد آهنگ حسنی که توی گوشی زنعموم بود، آروم بودی و گریه نکردی.

این همه بغل زنبور خان بیرون شهر زیرزمینی

و در نهایت روز 13 فروردین بعد از حدود 2 هفته امیرحسین به تهران و خونه خودمون برگشت.

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

فاطمه (مامان محمدسجاد)
24 فروردین 93 23:45
معلومه خدارو شکر به شما هم حسابی خوش گذشته. امسال سفره های هفت سین از دست این وروجک ها در عذاب بودن. انشاالله همیشه خوش باشید
مامان امیـــرحسیــــن
4 خرداد 93 15:03
غم های زمانه ام که بی حد باشد یا آب و هوای دل من بد باشد در تَق تَقِ این قطار حل خواهد شد وقتی حرکت به سمت “مشهد” باشد ! دعاگوتون هستم عزیزم