امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

شیرینی زندگی ما

یک سال و هفت ماهگی

1393/1/24 10:54
نویسنده : مامان،بابا
252 بازدید
اشتراک گذاری

دامنه کلمات امیرحسین توی خونه خودمون زیاد نمی شه و شاید علت آن کم حرفی من و پدرش باشه ولی این بچه مثل آتشفشانی هست که توی خونه مامانم فوران شه، توی تعطیلات که اونجا بودیم تقریبا کلمات زیادی رو به زبون می آورد، البته تنها چند حرف اول اون رو، مثل چاق( چاقو)، جو( جوراب)، درش( در آوردن لباس، باز کردن در چیزی)، نعنا( به ماست می گه نعنا) و خیلی های دیگه.

این نشون می ده که بچه نیاز به حرف زدن داره و توی این روابط کلمات رو یاد  می گیره. البته احساس می کنم امیرحسین معنی اکثر کلمات رو بلده ولی نمی تونه به زبون بیاره. مثلا هر چیزی رو که ازش می خوایم رو بهمون می ده و یا نشون می ده. ولی چند روز پیش که داشتم کار می کردم به امیرحسین گفتم " جامدادی من و بیار" دیدم سریع داره این ور و اون ور می دود و همه جا رو نگاه می کنه تا چیزی که نمی شناسه به چشمش بخوره. اون تا حالا با این کلمه برخورد نداشته و احتمالا داشته سعی می کرده شی که تا حالا ندیده رو برای من بیاره و آخرش هم موفق شد و لبخند خیلی جالبی که نشان دهنده یه پیروزی بود بر لب آورد.

درست این لبخند منو تو خودم فرو برد که چقدر کم برای این بچه وقت می گذارم و کم باهاش بازی می کنم. نمی دونم شاید بدجوری توی  زندگی فرو رفتم.

دیروز امیرحسین بازی قایم موشک رو یاد گرفته بود. چشماشو می گذاشت روی دیوار تا باباش بره قایم شه و بعد می دوید دنبالش و پیداش می کرد. آخر بازی تقریبا همه جاهایی که امکان داشت توی خونه ما کسی مخفی بشه رو بلد بود. آخرای بازی باباش رو مجبور می کرد چشم بذاره و خودش دقیقا جاهایی قایم می شد که پدرش پنهان می شده. تقلید بچه ها این جا هم نمایان گر است.

حتی توی نماز خوندن هم امیرحسین تقلید شدیدی می کنه، یاد گرفته و دقیقا همون جایی که ما همیشه نماز می خونیم می ایسته و دهانش رو تکون می ده بدون اینکه حرفی بزنه( سعی می کنه مثل من که نماز رو آروم می خونم تقلید کنه) و قنوت انجام می ده ولی بدن رکوع و سجدهنیشخند

و من هر روز شاهد کارهایی هستم که دوست دارم کاهش چشمانم مانند دوربینی تمام لحظات آن را ثبت می کرد.

پسرم عاشقانه دوستت دارم

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

الهام(مامان اميرحسين)
31 فروردین 93 0:30
مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو، صبوری... مادر یعنی به تعداد همه روزهای اینده تو، دلواپسی... مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری... مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد... مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود... مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن...!!! روزت مبارک
فتحیه
13 اردیبهشت 93 9:01
کم کم دیگه وقتشه "خاله فتحیه" رو یاد بگیره