امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

شیرینی زندگی ما

مسافرت کاری

1391/10/11 22:58
نویسنده : مامان،بابا
246 بازدید
اشتراک گذاری

امیرحسین آقا دیروز، توی یک هوای سرد مجبور شد تا به کاشان برود. البته این اجبار برای این بود که من مجبور بودم برای یک مصاحبه کاری برای استخدام هئیت علمی به دانشگاه کاشان بروم. قرار این مصاحبه هم ساعت 8 صبح بود.

فقط تنها خوبی ایش این بود که چون من و امیرحسین هم چنان قم خونه مامان بزرگ هستیم و هنوز نرفتیم تهراننیشخند، مسیر کوتاهتر شد. صبح خیلی زود من و مامان بزرگ و بابابزرگ به مقصد کاشان حرکت کردیم،(بابایی، تهران بود و سرکار) شما رو هم حسابی پوشوندیم تا سرما نخوری، هوا آن قدر سرد بود که توی اتوبان، درجه آب بالا نمی رفت  وماشین گرم نمی شد. صبحانه هم تو راه خوردیم. شما تا خود دانشگاه خواب بودی. ولی اونجا من که رفتم توی دانشگاه، شما بیدار شدی تا برگردم تقریبا یک ساعتی شد. ولی دوباره تو راه برگشت خوابت برد. یعنی در واقع هر وقت ماشین در حال حرکت بود شما خواب بودی.

کل زمان این مسافرت کاری از 6 صبح تا 10 صبح بیشتر طول نکشید. امیدوارم زیاد مجبور نشی از این مصاحبه های کاری بری.

پیوست:

یک تشکر هم از زن عمو زکیه و عمو کیومرث( عموی مامان) به خاطر لباس خیلی قشنگی که برای امیرحسین خریده بودن. دستتون درد نکنه. اینم عکس امیر حسین توی این لباس زیبا و لبخند تشکر آمیزش در حین خواب.



پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

هیراد و عمه لیلاش
12 دی 91 0:44
*سلام ، ایام بر شما خوش * من در مسابقه سوگواره محرم اتلیه سها به رای شما نیاز دارم لطفا به وبلاگم بیایید ادرس مسابقه لینک در قسمت پست ثابت میباشد قول میدم ٣٠ ثانیه بیشتر از وقت نازنینتونو نگیره منتظرکمکتون هستم دوستای خوبم راستی اگر قبلا به کوچولوی دیگه ای رای دادید میتونید دوباره برید و به هیراد جون رای بدید
فتحیه
13 دی 91 7:58
قربون لبخند شیرینت که دل‌ ما رو برد. مصاحبه خوب بود مامان خانوم؟


بد نبود. البته فکر نکنم بخوام برم
فتحیه
17 دی 91 4:40
پس چرا با احساسات مردم بازی‌ میکنی‌؟
مامان شازده اميرحسين
18 بهمن 91 13:42
چه معصومه!