دل نوشته های مادرانه-2
و پسرم هشت ماهش تمام شد و قدم بر ماه نهم زندگي اش گذاشت و در طول اين هشت ماه فقط آموخت و آموخت. و اکنون مي تواند بنشيند، با هماهنگي دست و پاهش راه برود و با کمک ديگران بايستد.می تواند به سان بزرگ تر ها، دست بدهد. مي تواند ناني را که به دستش مي دهيم، با کمک دو دندانش تکه کند و بخورد. مي تواند در آغوشمان بگيرد و کم کم هم سعي در آموختن نام بابا را دارد. و اين مرا غرق در شادي مي کند، چون دوست داشتم اولين کلمه پسرم "بابا" باشد. پسرم روز به روز بزرگ مي شود و شيرين تر و پرتحرک تر و البته وابسته تر به من. و تنها این مرا نگران می کند که روزی نشود که تنها از دست من غذا بخورد، در کنار من خوابش برود و تنها بودن من آرامش کند. پسرم بزرگ می شود ...