تولد
امیر حسین جان بالاخره امروز در ساعت 14:45 به دنیا امد. آمدنش همراه با کلی استرس بود ولی زمانی که برای اولین بار دیدمش همه آن استرس ها از بین رفت.
امیر بابا! مامان رو ساعت 6:30 صبح بردیم بیمارستان پیامبران و تقریبا حول و حوش یک ساعت بعد بستری شد. قرار بود پسر بابا طبیعی به دنیا بیاد. من و مامان بزرگ و زن عمو و عموی مامان با بچه ها منتظر ورود تو بودیم ولی انگار شما قصد نداشتید جلوس کنید. تا نزدیک ظهر منتظر شما بودیم.
ظهر عمو جان برای همه پیتزا خرید و همون لحظاتی که شما تلاش برای امدن می کردیم ما مشغول خوردن نهار بودیم.
حول وحوش ساعت 2 بود که گفتند پیشرفت زایمان خوب نبوده و مامانی باید عمل شود. اون لحظه جز سخت ترین لحظات زندگی ام بود، صدای ناله های مامانت که نشان از درد داشت کلی اذیتم می کرد. تا اینکه مامان رو با تخت به اتاق عمل بردن در حالیکه از درد ناله می کرد. لحظات انتظار پشت اتاق عمل وحشتناک بود به خصوص وقتی مامان بزرگت( مامان مامانی) زنگ می زد چون اونا شهرستان بودند و نمی دونستند تو و مامانی رفتید اتاق عمل. نیم ساعت بعد امدن گفتند که هر دو سالم هستید، اون لحظه از تموم وجودم خدا رو شکر کردم بعد از چند لحظه منو صدا کردن تا تو رو برای اولین بار ببینم چون قرار بود فیلمبردار اون لحظه رو ثبت کنه، ولی بین خومون باشه من می ترسیدم پتو رو از روت کنار بزنم تا اینکه پرستار خودش این کار رو انجام داد و من برای اولین بار دیدمت. پسری از وجود من که با تموم وجود گریه می کرد.
بعد از اینکه مامانی رو از اتاق ریکاوری اوردن دیگه با خیال راحت نفس کشیدم و چند لحظه هر دوتون را نگاه کردم.
وزن : 3.450 گرم
قد : 52 سانتی متر
خدایا شکرت از این همه لطف که در حق من کردی