امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

شیرینی زندگی ما

تولد

1391/6/21 23:20
نویسنده : مامان،بابا
236 بازدید
اشتراک گذاری

امیر حسین جان بالاخره امروز در ساعت 14:45 به دنیا امد. آمدنش همراه با کلی استرس بود ولی زمانی که برای اولین بار دیدمش همه آن استرس ها از بین رفت.

امیر بابا! مامان رو ساعت 6:30 صبح بردیم بیمارستان پیامبران و تقریبا حول و حوش یک ساعت بعد بستری شد. قرار بود پسر بابا طبیعی به دنیا بیاد. من و مامان بزرگ و زن عمو و عموی مامان با بچه ها منتظر ورود تو بودیم ولی انگار شما قصد نداشتید جلوس کنید. تا نزدیک ظهر منتظر شما بودیم.

ظهر عمو جان برای همه پیتزا خرید و همون لحظاتی که شما تلاش برای امدن می کردیم ما مشغول خوردن نهار بودیم.چشمک

حول وحوش ساعت 2 بود که گفتند پیشرفت زایمان خوب نبوده و مامانی باید عمل شود. اون لحظه جز سخت ترین لحظات زندگی ام بود، صدای ناله های مامانت که نشان از درد داشت کلی اذیتم می کرد. تا اینکه مامان رو با تخت به اتاق عمل بردن در حالیکه از درد ناله می کرد. لحظات انتظار پشت اتاق عمل وحشتناک بود به خصوص وقتی مامان بزرگت( مامان مامانی) زنگ می زد چون اونا شهرستان بودند و نمی دونستند تو و مامانی رفتید اتاق عمل. نیم ساعت بعد امدن گفتند که هر دو سالم هستید، اون لحظه از تموم وجودم خدا رو شکر کردم بعد از چند لحظه منو صدا کردن تا تو رو برای اولین بار ببینم چون قرار بود فیلمبردار اون لحظه رو ثبت کنه، ولی بین خومون باشه من می ترسیدم پتو رو از روت کنار بزنم تا اینکه پرستار خودش این کار رو انجام داد و من برای اولین بار دیدمت. پسری از وجود من که با تموم وجود گریه می کرد.

بعد از اینکه مامانی رو از اتاق ریکاوری اوردن دیگه با خیال راحت نفس کشیدم و چند لحظه هر دوتون را نگاه کردم.

وزن : 3.450 گرم

قد : 52 سانتی متر

خدایا شکرت از این همه لطف که در حق من کردی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

عمه جوووووووووونش
28 شهریور 91 23:04
آخ جووووووون بلخره نارگیل عمه اوم....د :-* انشالا مثل مامان و باباش باعث افتخار خونواده بشه
خاله جونش
28 شهریور 91 23:12
بالاخره بعد از کلی انتظار خاله ,خودت که نمی خواستی بیای یه کاری کردی که به زور بیارنت عزیز خاله خیلی خوشحالم که کوچولوی نازی مثل تو به جمع خانواده ما اضافه شدبرایت از صمیم قلب آرزوی خوشبختی در کنار مادر وپدرت ازخداوند مهربان خواستارم


مرسی خاله جونش
زینب (مامان امیر عباس)
4 مهر 91 20:23
سلام ...ماشالله خدا براتون نگهداره امیر حسین جان و انشالله... سرباز امام زمانش کنید انشالله ... اسم پسر منم امیر عباس بود ... گل منم 21 شهریور یعنی 14 روز پیش به دنیا اومد ... اما خدا نخواست پیشم باشه و 22 فرشته شد و رفت پیش صاحب اسمش... اگه انشالله رفتین قم زیارت برای دل منم دعا کنید


عزیزم خیلی ناراحت شدم. حتما تو کار خدا حکمتی بوده. اگر خدا لایق بدونه حتما دعا می کنم. انشاالله خدا گل زیباتری رو به زودی نصیبتون کنه
duste khale junet(hanieh)
8 مهر 91 9:50
enshaallah ke sad sale beshi bad man khodem biam barat bekhunam : umade budi kuchuloo budi bozorg shodi nagholaaaaaaaaaaaaaaaaaaa!
دوست خاله جونش(زینب)
23 مهر 91 14:09
قربون دوماد خودمون برم که اینقده بانمکه ماکه از همین الان نشونش کردیم برا خودمونایشالا برا عروسیت خودم با آبکش برات آب بیارمخدا ایشالا برا پدر مادرت نگهدداره