امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

شیرینی زندگی ما

خاطرات روزهای اول

1391/6/25 15:54
نویسنده : مامان،بابا
635 بازدید
اشتراک گذاری

٢٢ شهریور

امروز شما از بیمارستان مرخص شدید. مامان بزرگا و بابابزرگا برای همراهی شما تا خونه امده بودن بیمارستان. بعد از کارهای ترخیص شما با سربند یا حسین امدید خونه. به خاطر ورودتون گوسفند جلوی پاتون کشتیم . این روز اولین روز شما توی خونه بود روزی که ما واقعا 3 تا شدیم.

23 شهریور

امروز شما رو با بابازرگ و مامان بزرگ و زن عمو بردیم بیمارستان برای شنوایی سنجی . خدا رو شکر همه چیز سالم بود. تنها چیزی که ناراحتش بودم این بود که مامانی چون نبود می ترسیدم گرسنه بشی ولی خدا رو شکر شما صبور بودی و دکتر بهت یکمی آب مقطر داد و با همون تا خونه تحمل کردی.

24 شهریور

امروز با مامان بزرگ رفتیم بیمارستان پارسا تا شما آزمایش زردی بدی، که خدا رو شکر سالم بودی. روز به روز که می گذره عزیز بابا نازتر می شه.

 

25 شهریور

از روزی که به دنیا امدی تا امروز، همش رفتی بیرون برای گردش. امروز هم رفتیم آزمایش غربالگری. اونجا وقتی ازت خون گرفتن فقط وقتی سرنگ بهت زدن یکمی گریه کردی و بعد آروم شدی. ولی اونجا یه بچه بود که همش گریه می کرد. ماشالا به پسر بابا که این همه شجاع هست.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان اریا و پریا
28 شهریور 91 16:22
سلام ورود این پسر ناز رو به زندگیتون تبریک می گم امیدوارم خوش قدم باشه و عاقبت بخیریش رو ببینید


ممنون امیدوارم فرزندان شما هم زیر سایه پدر و مادر خوشیخت زندگی کنن
طاهره مامان امیرعلی
28 شهریور 91 19:41
سلام.وبلاگتون مثل همیشه زیبا و قشنگه،تبریک میگم بهتون.امیرعلیه من تو جشنواره ی آتلیه سها شرکت کرده و به رای شما شدیدا احتیج داره.اگه به وبلاگش سر بزنین یه پست گذاشتم که آدرس جشنواره است اگر روش کلیک کنین مستقیم به سایت جشنواره میره.اسم پسملیه من امیرعلی مرادیان هست.بهش رای بدین و مارو خوشحال کنین.امیدوارم بتونم لطفتونو جبران کنم.
الهام
3 اردیبهشت 92 15:36
ياد اون وقتا به خير
اين روزا دلم بدجوري هواي اون روزا رو كرده


آره منم بعضی وقت ها دلم برای گذشته هاش تنگ می شه