امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

شیرینی زندگی ما

سفر چادگان

1393/5/10 22:18
نویسنده : مامان،بابا
908 بازدید
اشتراک گذاری

از طرف محل کار بابای امیرحسین، برای چند روز ویلایی توی چادگان به ما دادن. ما هم جمعیتی عازم چادگان شدیم. دهکده توریستی زاینده رود یکی از جاهای خوش و آب هوای اصفهان هست. دفعه اولی که برای اولین بار این دهکده رو دیدم و  فکر کنم 5 سال پیش بود، اصلا فکر نمی کردم بعد از مسافتی که همش برهوت و خشکی باشه، به جایی برسم که این همه سرسبز باشه. خلاصه با 4 روز زودتر، ما به پیشواز عید فطر رفتیم و روز جمعه مسافرتون آغاز شد. این سفر برای امیرحسین از همه لذت بخش تر بود. این هم خلاصه سفر تابستانی گل پسر ما:

 

صبح روز جمعه 3 مرداد در حالی که امیرحسین خواب بود، سفرمون آغاز شد. موقع صبحونه بود که بیدار شد و کلی متعجب بود که کجاست. بماند که همه صبحانه خوردن جز امیرحسین ما. اونجا یک سگه گله بود که کلی از وقت امیرحسین رو به خودش اختصاص داده بود. جالبه کسی حتی این سگ رو ندیده بود، نمی دونم چه طوری رفت اون گوشه و پیداش کرده بود. جلوش رو نگرفته بودیم، احیانا می رفت بغلش هم می کرد، بس که این بچه نترسه.

 

این هم رانندگی گل پسر ما، یه وقت فکر نکنید همش بابای امیرحسین رانندگی کرده بود.

موقع ناهار تازه خوشی های امیرحسین شروع شد. و اون اولین آب بازی این مسافرتش بود. ناهار یه جای پرآبی توی خوانسار  به صرف کباب بود. رودخونه ای که اونجا بود آب خیلی سردی داشت که به زور می شد برای دقیقه ای دست روتوش نگه داشت ولی این پسر ما نزدیک 10 دقیقه توی آن آب بازی کرد و آخرش به زور کشیدمش بیرون. توی اون دو سه ساعتی که اونجا بودیم دو بار لباس های امیر حسین عوض شد.

بالاخره بعد از ساعت ها، حول و حوش 5 بود که به دهکده رسیدیم و تازه از فرداش ماجراهای امیرحسین آغاز شد.   توی ویلا حیاطی بود که برای آبیاریش از یه فواره استفاده می شد و این یکی از تفریحات امیرحسین بود.

و من بعضی اوقات توی یک نصفه روز مجبور می شدم 5-6 دست لباس عوض کنم. تا اینکه دختر خاله ام ترفند دیگه ای برای آب بازی اش پیدا کرد و خوبی این روش این بود که زباد خیش نمی شد. این ترفند یک قابلمه پر آب بود.

بعد از شیطنت های زیادش، اونقدر خسته می شد که به زور می تونست بشینه و برای اولین بار  به جای ایستاده تماشا کردن TV خوابیده اونو می دید. روند تلویزیون دیدنش در ادامه هست. اول نشسته، بعد دمر خوابیده و بعد از خستگی زیاد دراز کشید.

این هم آب بازی امیرحسین با پدربزرگش یا به قول خودش "باباجی"

جالبش این بود که بابام ما رو خیس می کرد و امیرحسین که می خواست این کار رو بکنه، عکسش آب رو به عقب پرتاب می کرد و به جای اینکه ما رو خیس کنه بابای من رو خیس می کرد.

و این یک ساعت آرامش ویلا بدون آب بازی و شیطنت های امیرحسین. اون خرگوش هم خرید بابای امیرحسین برای پسرش هست شاید دست از آب بازی بردارد. ولی فقط 3 دقیقه برای امیرحسین جلب توجه کرد.

روز یک شنبه رفتیم چشمه دیمه و کوهرنگ و از ماهی های تازه اونجا نوش جان کردیم. اونجا امیرحسین کلمه ماهی رو یاد گرفت و مدتی با ماهی ها بازی کرد. اولش از جنب و جوش ماهی ها می ترسید ولی بعدا ول نمی کرد که برشون داریم.

نزدیک کوهرنگ که بودیم بابام یک تصادف کوچیک داشت که البته خدا رو شکر فقط کمی  خسارت مالی داشت. این همه صدقه ای که امیرحسین می خواست بندازه. بابای امیرحسین یه شعری داره که هر وقت می خواهد صدقه بده، پولی رو دور سر امیرحسین می گرودنه و می گه " الهی دور سرش سکه بگرده" و حالا امیرحسین هم یاد گرفته و سکه رو اول دور سر خودش می چرخوند.

این ها هم آب بازی امیرحسین توی کوهرنگ و آبشار شیخ علی خان

در ادامه سفر، یک روز و نیم هم به اصفهان رفتیم. جاذبه پول خواجو برای امیرحسین تنها چراغ ها زیر پول بود. امیرحسین تمام، تاکید می کنم تمام چراغ های پول رو دید و پاش رو روش می گذاشت. اولین چراغ رو که دید حاضر نبود ولش کنه، به زور و با گفتن اینکه بریم سراغ بعدی روانه چراغ بعدیش کردیم و از چراغ دوم به بعد امیرحسین فکر می کرد اسم این چراغ ها بعدی هست. تا می گفتیم بعدی می رفت روی این چراغ ها می ایستاد.

این هم پسر فضایی ما زیر پل خواجو

درشکه سواری توی میدان امام هم دومین تفریح جذاب اصفهان برای امیرحسین محسوب شد و در نهایت بازدید از باغ گلهای اصفهان که به نظر من همون باغ بهتره نه باغ گل چون گل خاصی نداشت. فقط گل مردابش جذاب بود.

و در نهایت این سفر روز سه شنبه تمام شد و ما حدود ساعت 1 شب به تهران رسیدم. امیدواریم تا باشه از این سفرا.

 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

میلاد اهورا
30 مرداد 93 23:47
سلام بهترین و زیباترین و کاربردی ترین محصولات با نازلترین قیمتها برای فرزند دلبند شما از طریق فروشگاه اینترنتی فروهر به آدرس زیر: farvehar.derikshop.ir موفق باشید با آرزوی سلامتی برای شما و فرزندانتان
دختربهاری
30 مرداد 93 23:58
سلام مامان امیرحسین وبتون خیلی قشنگه به منم سربزنین اگه با تبادل لینک هم موافق بودین خبرم کنید
فتحیه
31 مرداد 93 18:15
خیلی شیطون بلا شدی هاااا، عسل خااله