امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

شیرینی زندگی ما

دل نوشته های مادرانه-2

1392/2/22 1:15
نویسنده : مامان،بابا
268 بازدید
اشتراک گذاری

و پسرم هشت ماهش تمام شد و قدم بر ماه نهم زندگي اش گذاشت و در طول اين هشت ماه فقط آموخت و آموخت. و اکنون مي تواند بنشيند، با هماهنگي دست و پاهش راه برود و با کمک ديگران بايستد.می تواند به سان بزرگ تر ها، دست بدهد.

مي تواند ناني را که به دستش مي دهيم، با کمک دو دندانش تکه کند و بخورد. مي تواند در آغوشمان بگيرد و کم کم هم سعي در آموختن نام بابا را دارد. و اين مرا غرق در شادي مي کند، چون دوست داشتم اولين کلمه پسرم  "بابا" باشد.

پسرم روز به روز بزرگ مي شود و شيرين تر و پرتحرک تر و البته وابسته تر به من. و تنها این مرا نگران می کند که روزی نشود که تنها از دست من غذا بخورد، در کنار من خوابش برود و تنها بودن من آرامش کند.

پسرم بزرگ می شود و این برای من به عنوان یک "مادر" جذاب و پر هیجان است و صد البته شیرین در تجربه احساساتی که می دانم تمام مادران دنیا آن را تجربه کرده اند.

پسرم! امسال روز مادر تو بزرگ ترین هدیه دنیا را به من دادی و آن تجربه احساس زیبای مادرانه بود. ازت متشکرم و عاشقانه دوستت دارم.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

الهام
30 اردیبهشت 92 15:38
قشنگ نوشته بودی الهام جون
لذت بردم


ممنون عزیزم! چشات قشنگ می خونه
فتحیه
5 خرداد 92 2:11
عسل خاله، هشت ماهگیت مبارک. هر روز خندون تر و سرحال تر باشی‌ عزیز خاله


وای ممنون خاله، دلم تنگ شده برات