افطاری
امروز امیرحسین جز مهمون های افطاری آزمایشگاه سیستمهای هوشمند اطلاعات بود. طبق روند هر ساله، امسال هم یک افطاری توی آزمایشگاه مون برگذار شد و من و امیرحسین و باباش هم شرکت کردیم. همین که نزدیک دانشکده رسیدیم استادم و پسر کوچولوش( آقا کیان) رو جلوی در دیدیم، امیرحسین که کلی از دیدن کیان ذوق کرده بود.( تو اون جمع با اون همه آدم بزرگ، یه بچه دیده بود)
این اولین باری بود که پسرم آمده بود دانشگاه مامانشو از نزدیک ببینه و توی محیط دانشگاه کلی متعجب به همه نگاه می کرد. افطاری خوبی بود و برای من که به ندرت توی آزمایشگاه دیده می شدم، سبب خیر بود و باعث شد با بقیه بچه ها آشنایی پیدا کنم.
پسرم هم با کیان، هواپیما سواری کردن،کیان تو بغل من و امیرحسین تو بغل باباش، جالب بود، احتمالا هر کسی وارد می شد اولین چیزی که به نظرش می رسید گزینه مهدکودک بود نه یه آزمایشگاه.
اینم یه عکس از گل پسرم، روی صندلی لابی دانشکده( البته عکس های افطاری دستم نیست)