شب های قدر
این اولین سال حضور پسرم در این شب ها کنار ما بود. و من مطابق همیشه هیچ جا نرفتم ، به علت اذیت های امیرحسین. آخه درست چهارشنبه گذشته که از طرف پدرم، مهمون افطاری دانشگاهشون بودیم، سر نماز می رفت و مهر همه رو بر می داشت و یا از پشت چادر خانوم ها رو می گرفت و بلند می شد و کلی اونجا اذیت کرد، همین اتفاق سر افطاری مادربزرگم هم رخ داد و در موقع شام، مجبور شدم امیرحسین رو ببرم بیرون توی خیابون تا توی رستوران داد و بیداد راه نندازه و نتیجه این شد که هر سه شب خونه مامان بودیم و هیچ جایی نرفتیم.
شب سوم امیرحسین کل مراسم رو بیدار بود و قران هم به سر گرفت و بعد درست ساعت 3:30 خوابید و صبح زودش همه رو از خواب بیدار کرد.
امیدوارم خدا به حق قران گرفتن این کوچولو، حاجت های همه رو بخصوص کسانی رو که همراه با امیرحسین احیا نگه داشتن رو بده.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی