امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

شیرینی زندگی ما

برای پسرم

1391/12/1 0:14
نویسنده : مامان،بابا
207 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم! مدت ها است دنبال یک زمان می گردم تا از شیرین کاری های این چند وقتت برات بنویسم. ورود به شش ماهگی با کلی تغییر همراه بود. تازگی ها علاقه زیادی به گرفتن هر دو تا پاهات داری و همش سعی می کنی تا با دستات، پاهاتو بگیری و با آنها بازی کنی.  اوایل فقط شلوارتو می گرفتی ولی الان، تلاشهات به ثمر رسیده و قشنگ مچ پاهاتو توی دستات می گیری.

علاقه زیادی هم به بازی با توپ داری. وقتی پسردایی های من میان اینجا، تو هم تند تند پاهاتو تکون می دی و دلت می خواد با اونها فوتبال بازی کنی

این هم عکس شما گل پسر با پسردایی های من!( قبل از رفتن به مهمونی)- البته بعد از گرفتن این عکس دوقلوها بلند شدن و شما رو همون طور گذاشتن، خوب شد نیفتادی.

چند وقته دندونات خیلی اذیتت می کنن و تو هر چی که به دستت می یاد رو به دندون می کشی، فقط به جای اینکه اونا رو تکون بدی، محکم سرتو این ور ،اون ور می کنی تا درد دندونات کمتر بشه. راستی امروز مامانی برات دندونی پخت. دستش درد نکنه.

 توی این ماه علاقه زیادی هم به کتاب و کامپیوتر پیدا کردی.

ببین مامان فدات شوم، انگشتتو دقیقا گذاشتی رو موس.( توی این صحنه داری فیلم کوچیکی های خودتو نگاه می کنی)

برای اولین بار هم در حین جمع کردن اسباب ها، روروئک شما رو باز کردیم و برای اولین بار سوارش شدی. اول می خواستی همه جغجقه های رو بخوری ولی بعد یه مدتی با دقت بهش نگاه می کردی. مامان به فدات ایشالا خونه جدید برات بازش می کنیم دوباره

وقتی به البوم این ماهت نگاه می کنم همش پر از خاطرات شیرینه. زندگی ات پر از طراوت و شادابی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

هیراد و عمه لیلاش
1 اسفند 91 7:05
سلام ، هیراد جون توی مسابقه شرکت کرده ، لطفا به وبلاگش بیائید و کمکش کنیدآرزومند آرزوهای شما
مامان آبتین
1 اسفند 91 12:39
عزیزززززززززززززززززززززززززم

عاشق کتاب خوندنتممممممممممممممم!

بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس


آره دوست دارم بزرگ هم که شد هم چنان کتاب خون باشه
فتحیه
1 اسفند 91 23:34
ای جااان، از دیدن عکساش سیر نمیشم. ماشالله هر روز داره قشنگ تر می‌شه. از علایقش معلومه که عسلمون می‌خواد دنباله رو مامان و خالش باشه.


اره عزیزم! شدیدا به لبتاب علاقه داره
فاطمه (مامان محمد سجاد)
2 اسفند 91 14:41
چرا اینقده بچه ها از دیدن خودشون لذت می برن؟ از نگاه کردن به لب تاب معلومه که امیر حسین خان هم خیلی خودشو دوست داره، مثل پسر ما که بدترین گریه هاش هم با دیدن چهره خودش تموم می شه


دلیلشو فکر کنم فهمیدم چون از همدیگه خوششون می یاد. بابام می گه بچه ها تا مدتها نمی فهمن چهره توی آینه مال خودشونه. اونها فکر می ککن یه بچه دیدن و ذوق می کنن
مریم
2 اسفند 91 18:11
قربون نی نی خوشگله ی ما
ما تو تهران منتظرتونیم تا هر چی زودتر همسایه های جدیدمونو ببینیم


به امیرعلی (پسر داییم) میگیم که امیرحسین کوچولو داره میاد، میگه: آخه اون که همش چشاش بسته اس
نه که بچگیاتو دیده بوده!!!
میگیم: نه بابا الآن ماشالا بزررگ شده


مرسی عزیزم.
ایشالا فردا اونجاییم.
فکر کنم الان که ببیندش کلی نظرش عوض شه. تازه امیرحسین اونقدر از بچه خوشش می یاد. امروز یه بچه کوچیک دیده بود که راه می رفت، محکم پاهاشو به زمین می زد
الهام
7 فروردین 92 15:44
سلام عزیزم
وبلاگتونو زیرو رو کردم...
وبلاگ قشنگی دارین و قشنگ تر از اون پسرتونه!!
خوشحال میشم اگه دوس داشتین یه سر بهمون بزنی و لینک کنیم...
راستی ما به امیرحسینا ارادت خاصی داریم!!


سلام ممنون از لطفت حتما منم امیرحسین جونو لینک کردم
زهره
13 فروردین 92 23:58
الهی من قربونش برم با این کتاب خوندنش.


تازه زهره ندیدیش وقتی براش آهنگ میذاریم کلی می رقصه. این حرکت تازشه