امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

شیرینی زندگی ما

هندونه شیرین ما

هفته پیش بعد از اینکه کمی از بیماری سرماخوردگی امیرحسین بهتر شد، باباش یه روز که از دانشگاه داشت می آمد خونه، یه لباس قشنگ از جمهوری برای گل پسرمون خریده بود. وقتی لباس رو تنش کردم، توی گرمای تابستون ما یک هندونه شیرین شیرین خندون داشتیم که کم مونده بود، بخوریمش. اینم از سلیقه باباجون امیرحسین آقا.( امیرحسین : ممنون بابایی) پیوست 1: این که دست امیرحسین هست، برچسب جغدی هست که روی کمدش چسبونده بودیم، تموم این برچسب ها رو کنده و باهاشون بازی می کنه، علاوه بر اینها برچسب های روی شوفاژ اتاقش رو هم کنده، نمی دونم چه جوری اینها رو می کنه.   ...
25 تير 1392

دندان سوم

و امروز بعد از کلی درد و گریه، دندون سوم امیرحسین رویت شد. امروز بعداظهر پسر با گریه بعد از نیم ساعت خواب بیدار شد و من که منتظر دیدن دندونش بودم فهمیدم بالاخره لثه باز شده و سر دندون آمده بیرون. پسرم تا الان سه تا دندون کوچیک داره. ...
23 تير 1392

سرماخوردگی

نمی دونم چی شده که این بیماری ها دست از سر پسر من بر نمی داره. هفته پیش که با ویروس عجیب شبه سرخک سر کرده بود و این هفته هم بد جوری سرماخورده بود که هنوز داره آنتی بیوتیک مصرف می کنه و از امروز هم نمی دونم چرا بیماری اسهال به آن اضافه شده است. نمی دونم کجا اشتباه کردم، منی که کلی مواظب هستم از چهارشنبه پیش آمدم پیش مادرم تا کمکم کنن. دعا کنید امیرحسین زودتر، خوب خوب خوب بشه.
20 تير 1392

اندر احوالات یک بیماری ویروسی

دوشنبه روز عید امیرحسین رو بردیم پارک و انجا اون قدر تاب بازی و سرسره سورای کرد که من و باباش هم کلی لذت بردیم. ولی نمی دونم از فرداش چی شد که امیرحسین بی تاب شد و شبش تب خیلی بالایی کرد. سعی کردم با استامینوفن تب رو پایین بیارم ولی فایده ای نداشت. فرداش هم همین روند ادامه داشت تاا اینکه بردیمش دکتر. دکتر تشخیص سرماخوردگی داشت و به بچه ام آنتی بیوتیک داد ولی من نمی دونم چرا به تشخیصش مشکوک بودم و نتی بیوتیک رو ندادم و سعی کردم با کمک باباش تبش رو پایین نگه داریم. تا اینکه نصفه شب در حین خوردن شیر، استفراغ کرد و من کلی نگران شدم. دوباره صبح هم همین روند ادامه یافت و ما دوباره امیرحسین رو بردیم یه دکتر دیگه . این دکتر تشخیص داد که این یک ویروس...
9 تير 1392

ایستادن

2 هفته ای است که امیرحسین می تواند با کمک مبل، صندلی وایسه. تلاش های پسرم خیلی خوب بوده و پدرش امیدوار است که تا 1-2 ماهه دیگر بتواند راه برود. یکی دیگر از کارهای جالبش هم بلند کردن روروئکش و رد شدن از لبه اتاق ها و وارد شدن به آن است. کلا هر جا که نمی تونه با روروئکش راه بره سعی می کنه با دست آن رو بلند کنه. این عکس ها همه مال قبل از اصلاح امیرحسین است. الان دیگه بلند شدنش خیلی بهتره و کاملا می تونه تعادلش رو حفظ کنه. ...
1 تير 1392

40 هفتگی

درست 40 هفته از آمدنت پیش ما می گذرد، شاید بهتر است بگویم الان 80 هفته است که با تو زندگی می کنم. 40 هفته ، تو  نفست به من بسته بود و الان 40 هفته است که من نفسم به تو بسته است. پسرم! 40 هفتگی ات مبارک.    
21 خرداد 1392

اولین آرایشگاه

خیلی وقت بود که می خواستیم امیرحسین رو ببریم آرایشگاه ولی همش می ترسیدیم اذیت شه.آخرش اون قدر همه گفتن که گرما کلافش کرده موهای این بچه رو کوتاه کنید،که راضی شدیم. آقای همسر زنگ زد آرایشگاه و دو تا وقت برای خودش و پسرش گرفت. و پنج شنبه ( شب عید) ساعت 8 من و بابابزرگ امیرحسین و بابای امیرحسین، گل پسر رو بردیم سلمونی. به روایت آقای پدر، پسر گلم  آروم بود و فقط وقتی می خواستن پشت گردنش رو خط بگیرن یکم گریه کرده بود. خلاصه امیرحسین اولین آرایشگاه عمرش رو تجربه کرد و کلی عوض شده فقط عکس جالبی فعلا ازش نگرفتیم. فعلا همین ها باشه تا بعد. قبل از آرایشگاه بعد از آرایشگاه   ...
18 خرداد 1392