امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

شیرینی زندگی ما

نمایشگاه ، آتلیه

پنج شنبه همگی با هم رفتیم نمایشگاه کتاب، من و بابای امیرحسین تصمیم گرفتیم بن کتابمون رو برای گل پسر خرج کنیم. در نهایت از صبح زود رفتیم نمایشگاه و فقط سالن کودک و نوجوان رو گشت زدیم و ظهر برگشتیم. پسرم اذیت نکرد و کلی ما رو همراهی کرد.فقط دوست نداشت ازش عکس بگیریم و فقط تونستیم همین عکس رو ازش بگیریم. امروز هم گل پسری رو بردیم آتلیه،شانس آوردیم رسیدیم اونجا از خواب بیدار شد و خوش اخلاق بود، آخرش که ما می خواستیم عکس ها رو برای چاپ انتخاب کنیم شروع به گریه کرد. عکس هاش رو خواهم گذاشت. البته این اولین عکس آتلیه ایش نبود و خاله سمیه، قبلا زحمت این کار رو کشیده بود. این هم چند تا از عکس هایی که خاله مهربون امیرحسین گرفته بوده. ایشالا که ...
20 ارديبهشت 1392

سالگرد ازدواج در بهاریترین ماه سال

درست 14 اردیبهشت 87 من و همسرم، فصل جدیدی از زندگیمان را آغاز کردیم و امسال ورود به ششمین سال زندگی مشترکمان همراه با شیرینی خاصی بود و آن حضور پسر زیبایمان، امیرحسین بود. دیشب زیباترین تبریک رو از بهترین پدر دنیا گرفتم. دلم نیومد اون رو اینجا ننویسم. " تمام شادکامی و سعات انسان در یافتن حقیقت ها است و حقیقت ها گاه کشف کردنی اند و گاه در قالب یک هدیه آسمانی و امداد غیبی عطا می شوند. ازدواج بر اساس حقایق یک خوشبختی است که به زوج حقیقت جو تعلق می گیرد.سالگرد ازدواجتان مبارک" در زندگی ام همراه دین دار پدر و مادرم خواهم بود و سال ها است که اسیر صبوری همسر مهربانم هم شده ام. عاشقانه دوستتان دارم ...
15 ارديبهشت 1392

پسرم چهار دست و پا می رود

شنبه گذشته( 7 ماه و 15 روزگی امیرحسین) که مشغول کار بودم  و پسرم با پدرش مشغول بازی بود، ناگهان با صحنه زیبایی از زندگی پسرم مواجه شدم و آن دیدن چهار دست و پا رفتن گل پسرم بود. و علت تاخیر در این پست، این بود که می خواستم مامانم متوجه نشه و این هفته که می ریم خونشون خودشون ببینند و البته بعد از دو هفته به نظرشون امیرحسین کلی عوض شده بود. حالا پسرم  خودش، هر جا که بخواد می رود و البته مراقبت ازش سخت تر از قبل شده است. راستی دو تا دندون پایین امیرحسین کاملا در امده و هر بار که می خنده دو تا مروارید خوشگل خودشونو به ما نشون می دن.   ...
11 ارديبهشت 1392

مهمونی

ورودی های کامپیوتر دانشگاه ما( اعم از نرم و سخت و IT) حدود 120 نفر بودن که از این بین تقریبا 40-45 تا رو دخترا تشکیل می دادن. از بین این همه، خیلی ها رفتن و جمعی که موندن تقسیم به دو دسته شدن، یک دسته اونهایی که هنوز مجردن و یک دسته اون هایی که ازدواج کردن. شنبه هفته پیش یکی از همین دوستام به من زنگ زد و گفت یه مهمونی هست که تو اون بچه هایی که خودشون بچه دارن دور هم جمع می شن و بچه ها با هم بازی می کنن، تو هم میایی؟ با کمال میل قبول کردم و نتیجه اش دیدن دوستایی شد که مدت ها ندیده بودم. یکی دوقلو داشت، یکی یه نی نی کوچیک تو دلش بود و... این عکس بچه هاست که دارن جمعی سی دی می بینن. از راست به چپ : محمد، امیر محمد، امیرحسین، ستایش و در ...
31 فروردين 1392

اولین مروارید

سرانجام بعد از کلی انتظار و سختی، اولین مروارید پسر گل ما دیده شد. نتونستم عکسی ازش بگیرم ولی خیلی جالبه وقتی بهش هویج می دهم بعد از مدتی سراسر هویج سوراخ های ریزی دیده می شود. اون یکی مروارید هنوز در آستانه بیرون زدن است. پس ثبت می شود : " در تاریخ 7 ماه و 5 روزگی امیرحسین، اولین دندان جوانه زد".  
29 فروردين 1392

نظرات دیگران

خیلی ها برای اولین بار امیرحسین رو در دید و بازدیدهای عید می دیدند و اولین سوالی که می کردن این بود که شبیه مامانشه یا باباشه؟ و هر کس نظر خاصی می داد و البته اکثرا نظرات شبیه هم بود. من هم عکس کوچیکی های خودمونو درست کردم و همراه امیرحسین اینجا گذاشتم، تا شما هم پی ببرید امیر ما شبیه باباشه یا مامانش پیوست : گشتم تا موقعیت ها در هر دو عکس مشابه باشد   ...
23 فروردين 1392

تعطیلات خود را چگونه سپری کردید؟

امسال اولین سال نوی امیرحسین در کنار ما بود. البته پسرم در زمان سال تحویل خواب بود و نو شدن سال رو با چشم خودش ندید. سال تحویل هم در کنار خانواده بابایی در خانه خودمون توی تهران جشن گرفتیم و روز سوم عید عازم قم شدیم. امیرحسین امسال کلی عیدی گرفت و کلی شاد بود. ( امیرحسین در کنار پسر دایی های من همراه با کادوی عموجونش در دست) تا روز 10 عید به دیدو بازدید گذشت و بعدش همراه با مامان بزرگ و خاله و دایی به تهران برگشتیم. و اولین بارهای زیادی برای امیرحسین رخ داد. برای اولین بار پسرم برج میلاد رو از نزدیک دید. برای اولین بار با کالاسکه اش توی یک هوای بهاری به پارک رفت و برای اولین بار سیزده  رو در پارکینگ به در کرد.( آخه به دلیل شلو...
18 فروردين 1392

شروع غذای کمکی

از دیروز غذای کمکی امیرحسین شروع شد. طبق دستور دکترش غذای امیرحسین به شرح زیر است: هفته اول : فرنی آرد برنج هفته دوم : فرنی نشاسته هفته سوم : حریره بادام هفته چهارم : سوپ هر روز سه نوبت، از ١-٢ قاشق مرباخوری شروع می شه و  به ٧ قاشق در پایان هفته می رسه. ( دکترش در مورد تغذیه کودکان خیلی حساسه و این نوبت ویزیت بیشتر شبیه کلاس آموزش آشپزی بود تا ویزیت ماهانه. طرز تهییه همه رو برام توضیح داد) ولی نکته مهم این بود که دیروز، امیرحسین فرنی اش رو دوست نداشت. امروز به جای شیر از شیر خشک و مقدار کمتری شکر استفاده کردم. اوضاع یکم بهتر شد. ولی به این نتیجه رسیدم غذا دادن به این بچه نیاز به انرژی خیلی زیادی خواهد داشت. پیوست ١: ام...
21 اسفند 1391

حاجی کوچک

امروز پسرم حاجی کوچکی برای ما شد. کلاهی که دایی علی رضا براش آورده بود رو پوشید و من به این نتیجه رسیدم اگر این بار به مکه برویم پسرم همراهمان خواهد بود و چقدر حاجی زیبا و کوچکی خواهد بود. ...
18 اسفند 1391